فیلم مستند افشای پشت پرده سناریوی تواب سازی

از اینجا دانلود کنید
http://www.4shared.com/file/144427198/11c6ee39/M2_online.html



فیلم مستند و تکان دهنده بازخوانی نامه ای به رهبری

از اینجا دانلود کنید

http://www.4shared.com/file/144431122/aeca880/P2_online.html

به زودی

معرفی کتاب


متن بازنویسی شده از فیلم محمد اصغری نیا

فشار برای شهادت دروغ

اسم من محمدِ . محمد اصغری نیا. مهندس سخت افزار کامپیوتر و مدیر مسئول نشریۀ تفکری حرکت دهندگان- اولين نشريه در زمينۀ دانش تخصصي تفكر هستم. ادارۀ اديان از من خواسته است شهادت دروغ بدهم و مرا تحت فشار گذاشته است كه از معلم خود شكايت كنم و به دروغ به او نسبت شيادي و كلاهبرداري بدهم. آنها مدتهاست از من مي خواهند كه در بارۀ استاد ايليا«ميم» طرح اتهام دروغين كنم و به او نسبت كذب و خلاف بدهم. من هم مثل دهها هزار نفر از جوانان و تحصیل کردگان اين مملكت، یکی از شاگردان استاد ایلیا «میم» هستم. تعداد زیادی از شاگردان استاد دارای موسسات فرهنگی و ngo های مختلف در زمینه های علمی، فرهنگی، معنوی، زیست محیطی، آموزشی، موسسات انتشاراتی و نشریات هستند و من هم یکی از این افراد هستم. در این حرکت که با رهبری و هدایت استاد ایلیا «میم» صورت می گیرد، من مسئول امور مالی و اقتصادی حرکت هستم و همیشه هر گونه فعالیت اقتصادی یا تبادل مالی زیرنظر من انجام شده است. در واقع، اعتماد استاد به من به حدی بوده که در این زمینه همه چیز را در اختیار گروه اقتصادی که من در رأس آن هستم قرار داده و خودش در این زمینه دخالتی نکرده و دخالتی نداشته.

در خرداد 1386 بعد از سالها تهدید و خط و نشان کشیدن به منزل ایلیا ریختند و او را دستگیر کردند.حدود ** روز بعد هم مرا به همراه چند نفر دیگر از شاگردان استاد دستگیر کردند. مرا بعنوان مسئول کل امور اقتصادی حرکت دستگیر کردند. اتهام من اقدام بر علیه امنیت ملی از طریق توهین به مقدسات ؟؟؟ ... بود که البته هیچ وقت معنی این اتهام را نفهمیدم.

در مدتی که در زندان امنیتی 209 بودم به شکلهای مختلف تحت شستشوی مغزی قرار گرفتم تا به معلم و استادم، ایلیا «میم» خیانت کنم. به شکل های مختلف او را ترور شخصیت می کردند، به او دروغ می بستند و تخریب اش می کردند. اسناد زیادی بر علیه استاد جعل شده بود که هر کسی استاد را می شناخت بلافاصله به جعلی بودن این اسناد و صحنه سازی بودن کل داستان پی می برد. بخش عمدۀ بازجویی های من در بارۀ مسائل اقتصادی نبود چون دراین زمینه همه چیز شفاف و روشن بود بلکه بخش عمدۀ بازجویی های من در بارۀ خود ایلیا و ویژگی های فردی او بود. آنها به دنبال این می گشتند که به هر قیمتی و هرطور که شده ایلیا را تخریب کنند. هم در ذهن من هم در ذهن شاگردان دیگر وهم برای همۀ مردم. دروغ و جعلی بودن دلایل و اسناد اهمیتی نداشت و فقط یک چیز مهم بود، تخریب شخصیت استاد و اینکه مردم او را قبول نداشته باشند.

شرط آزادی و خلاص شدن ما بدون اینکه در مرحلۀ اول مستقیماً گفته شود یک چیز بود، انکار حقایقی که در بارۀ معلم خود می دانستیم و قبول کردن دروغ هایی که آنها در بارۀ استاد می ساختند. تقریباً همۀ بازجویی ها با شستشوی مغزی در جهت تخریب استاد همراه بود. روش اصلی شستشو استفاده از فشار روانی و جعل و مونتاژ کاری بود. حتی حرفها هم مونتاژ شده بود. مثلاً چهار نکتۀ بسیار روشن و خوب را از طریق حذف یک نکتۀ کلیدی و اساسی مطرح می کردند و بعد آن چهار نکته کاملاً تاریک می شد. به هر حال من باید چیزهایی را که یاد گرفته بودم انکار می کردم. تأثیرات بسیار زیاد و بسیار خوب استاد را در زندگی خودم و بقیه انکار می کردم ، همۀ چیزهایی را که طی سالها دیده بودم و صدها چیزی که تجربه کرده بودم، انکار می کردم تا بلکه مسئله ام حل می شد. البته من انکار نکردم فقط اعتقادات اصلی ام را طی جلسات متعدد تفتیش عقاید، مخفی کردم و در نهایت بعد از ** روز ماندن در سلول انفرادی، از زندان امنیتی 209 آزاد شدم. فعالیت مالی ما آنقدر محدود، شفاف و ساده بود که محل تردید و ابهامی وجود نداشت. همۀ چیزهایی که در بارۀ استاد شایعه کرده بودند، مطلقاً کذب و دروغ بود. از نظر مالی هم همۀ ما می دانستیم که این حرفها تماماً دروغ و برای تخریب شخصیت استاد است. استاد حتی از کسی هم هدیه نمی گرفت و اگر کسانی تأکید داشتند که هدیه ای بدهند به ما یعنی واحد امداد تحویل می دادند، و رسید می گرفتند و در آن رسید همه چیز اعم از انگیزۀ هدیه، چگونگی تهیۀ مبلغ آن و دیگر مؤلفه ها قید می گردید. در طول ده دوازده سال گذشته، ما حتی این پول ها را هم مصرف نکرده ایم بلکه اکثراً در بانک بوده. از طرفی جمع کل این مبلغ ناچیز است. استاد هیچ هدیه ای را به راحتی قبول نمی کرد و گاهی برای قبول یک هدیۀ کوچک ممکن بود بعد از سالها تصمیم بگیرد.

مواردی که ما مجاز بودیم از منبع مالی استفاده کنیم محدود بود. مواردی مثل کمک به افرادی که راههای دیگری برای کمک به آنها وجود نداشت چه در بین شاگردان استاد و چه در سطح جامعه، تأمین مخارج اضطراری کسانی که همۀ زمان خود را صرف تحقیقات و کارهای مطالعاتی و تفکراتی می کردند و منبع دیگری نداشتند. استاد گفته بودند که هر کس هدیه اش را خواست به او پس بدهید. و ما حتی بعد از گذشت ده دوازده سال می توانستیم هر هدیه ای را پس بدهیم. حتی یک نفر بعد از حدود هفت سال آمد و گفت چیزی را که هفت سال پیش داده ام را به من برگردانید و ما هدیۀ او را بی کم و کاست به او برگرداندیم. البته این فرد در یک روزنامه و با تحریکات افراد دیگر به استاد توهین کرده بود که وقتی متوجه شدند، همه چیز سر جای خودش است. آن داستان هم نتوانست ادامه پیدا کند و آنجا هم تهمت ها دروغ ازآب درآمدند.

در واقع هر کسی که استاد را می شناخت با شنیدن این حرفها او را بیشتر باور می کرد و ارتباطش با استاد قویتر می شد. وقتی این دروغ را در آن روزنامه نوشتند، استقبال مردم و جوانان تا مدتها بعد از استاد بیشتر شد . دروغ بودن این حرفها مثل این بود که مثلاً تلاش کنند به کسی القاء کنند نور یعنی تاریکی و تاریکی یعنی نور. همۀ ما استاد را سالها تجربه کرده ایم. او دهها هزار نفر را در این سالها به خدا پیوند داده است. خدا را به زندگی دهها هزار نفر بازگردانده است. هزاران نفر را با تفکر و تحقیق آشنا کرده است. صدها متفکر ، محقق، نویسنده و مدرس پرورش داده است. استاد به زندگی دههاهزار نفر، معنا داده است. به آنها هدف و هویت داده است بنابراین کذب بودن این حرفها برای کسانی که اورا می شناسند نیازی به تفکر و تحلیل ندارد. بعد از آزادی من از زندان به من گفتند تعهد بده که با بقیۀ شاگردان استاد ارتباط نداشته باشی، من هم حاضر نشدم امضاء کنم اما آزاد شدم. چند ماه بعد، استاد ایلیا «میم» هم بعد از حدود شش ماه انفرادی از زندان خارج شد. بعد از خروج استاد اززندان 209، من چند بار دیگر به ادارۀ ادیان احضار شدم. ابتدا آنها از من خواستند که با استاد ارتباطی نداشته باشم و من از آنها خواستم تکلیف مبلغي را که دست آنهاست و ما خودمان امانت به آنها داده ایم روشن کنند. این مبلغ مربوط به افرادی دیگر می شد اما آنها بعنوان اهرم فشار پول ها را نگه داشتند. در این چند ماه چند بار دیگر هم به ادارۀ ادیان احضار شدم. خواستۀ اصلی آنها از من این است که در بارۀ استاد شهادت دروغ بدهم. آنها می گویند بیا و از استاد شکایت کن و بگو او به زور از تو و بقیه چک گرفته است. در حالی که واقعیت عکس این است. ما اگر به زور هم به استاد چک می دادیم قبول نمی کرد و اگر هم کسی می خواست در بارۀ یک تضمین مالی چک بدهد، به گروه اقتصادی و رأساً به من می داد و ما هم اگر با این درخواست مواجه می شدیم که چیزی را پس بدهیم فوراً پس می دادیم. آنها می گویند که من به دروغ بگویم که استاد از ما به زور چک گرفته است اما واقعیت این است كه ایشان نه به زور نه به نرمی از هیچ کس هیچ سندی نگرفته است. الان روزهاست که من تحت فشار هستم که از استاد شکایت کنم و به دروغ بگویم که استاد شیاد و کلاهبردار است. اگر من این شکایت کذب را از استاد بکنم، ظاهراً دیگر زندان نمی روم. آنها گفتند بیا با مشاوران حقوقی ما حرف بزن تا راهنمایی ات کنند که چه بنویسی. حالا هم مأمور ادارۀ ادیان هر یکی دو روز تماس می گیرد و ازمن می خواهد که بیایم و این شکایت دروغ را طرح کنم و شهادت دروغ بدهم و به جریان تخریب شخصیتی استاد بپیوندم. ظاهراً خیلی ها از طرف ادارۀ ادیان ماههاست با داستان مشابهی روبرو هستند. حتی ازماهها قبل از دستگیری استاد در روزنامه ها فراخوان می کردند که بیایید از استاد رام الله شکایت کنید، اما کسی نمی رفت. بعد از دستگیری او هم فشارها به تعداد زیادی از شاگردان استاد و مردم بیشتر و بیشتر شد تا هر طور که شده بیایند و از استاد شکایت کنند. من گزارش های زیادی در این باره از دوستان مختلف شنیده ام که بعضی از آنها باور کردنی نیست وبهتر می دانم خود آنها که در مرکز واقعه قرار داشته اند تعریف کنند. حتي شنيده ام كه بعضي از افراد خانواده ايشان هم تحت فشار قرار گرفته اند تا اين كار را بكنند. فکر نمی کنم در طول تاریخ تا این حد جعل سند، تهمت دروغ، شایعه سازی و مونتاژ کاری در بارۀ کسی انجام شده باشد. چند ماه پیش آنها یک وبلاگ بسیار توهین آمیز به نام ایلیا74 در بارۀ استاد راه اندازی کردند. تا آن زمان شاگردان استاد از اینکه استاد را در رسانه ها و اینترنت مطرح و معرفی کنند منع شده بودند اما بعد از این جرقه ، سیل وبلاگها و سایتهای حامی استاد در اینترنت شروع شده که همین امروز می توانید سری به اینترنت بزنید و ببینید چه خبر است. بعضی از دوستان ما می گویند که برای ما فیلم ها و عکس های مونتاژ شده ای از استاد پخش کرده اند تا بلکه از طریق تخریب شخصیت او ما را از همراهی با ایشان بازدارند. می گویند با فیلم های خانوادگی ایشان هم همین کار را کرده اند.

آخرین باری که مرا به ادارۀ ادیان احضار کردند. د رتاریخ *** یعنی ** روز پیش بود. به برادر ایشان که اوهم مدتی قبل از 209 آزاد شده بود و به دلیل جانباز بودن فوت کرده بود کلی بد و بیراه گفتند. به برادر دیگر ایشان هم که در 209 بود کلی تهمت زدند. در اين جلسه با چرب زباني و خوشرويي تصنعي با من برخورد كردند. برايم قهوۀ مخصوص آوردند و از من پذيرايي كردند. سپس به خانوادۀ قبلي استاد يعني برادران و خواهران ايشان حمله ور شدند و شروع به بدگويي و توهين در بارۀ خانوادۀ ايشان كردند. بعد مثل بارهاي قبل به خود استاد توهين كردند و تلاش كردند او را تخريب كنند و دست آخر از من خواستند تا براي تنطيم يك شكايت دروغ و طرح يك تهمت كذب با مشاور حقوقي اداره صحبت كنم.

متاسفانه ادارۀ ادیان همۀ این کارها را به اسم اسلام و حکومت اسلامی و به اسم حاکمیت اسلامی و امام زمان انجام می دهد. در جلسات بازجویی و در جلسات احضارهای بعد از بازجویی مدام می گفتند که ما حاکمیت اسلامی هستیم. ما یعنی حکومت و برای همۀ شاگردان استاد موضوع اینطورجا افتاده که اینها همانطور که خودشان تأکید دارند، همان حکومت اسلامی هستند به همين دليل بسياري از جوانان و مردمي كه از شاگردان استاد هستند بدبين و زخم خورده شده اند. اما من و کسانی که از نزدیک با عملکرد این اداره آشنا هستیم بخوبی می دانیم که این حرکات خودسرانه که آنها به حکومت نسبت می دهند ارتباطی با حکومت اسلامی و حاکمیت اسلامی ندارد بلکه سوء استفاده از نام اسلام و امام زمان و نظام اسلامی است . حکومت اسلامی حافظ آبرو و حیثیت مردم است اما ادارۀ ادیان در این ماهها با تمام قوا و از همۀ راههای ممکن تلاش کرده است آبرو و حیثیت استاد را با توسل به انواع دروغ ها و جعل ها و صحنه سازي ها و جوسازی های کاذب از بین ببرد. من شنیده ام که حتی از مکالمات استاد با فرزند سه ساله شان هم به شکلهای دیگری بهره برداری شده است و این صداها به صورت دیگری مونتاژ شده اند. من بعنوان یک شهروند ایرانی، بعنوان یک مسلمان و بعنوان یک انسان از رهبر عزیزمان از حضرت آیت الله خامنه ای فرزند خلف اميرمؤمنان و ولي امر مسلمين جهان می خواهم به این ظلم ها، به این دروغ ها، به این بی عدالتی ها به این روش های غیرانسانی و ضدبشری و ضدخدا، به این ظلم و دروغ هایی که به نام خدا و به نام اسلام و حکومت اسلامی و به نام امام زمان و حاکمیت اسلامی انجام می شود پایان دهند. قرار است که اگر من حرفی در این باره بزنم و حقیقت را بگویم که در این چنددقیقه آن را بیان کردم ، مرا دوباره به زندان ببرند.

آقا ! از یازده سال قبل دهها هزارتن از شاگردان استاد حامی نظام اسلامی بوده اند اما بعد از دستگیری استاد به اتهام سخنرانی های یازده سال قبل او و به اتهام واهی فرقه سازی ، همۀ این جوانان بدبین و گریزان شده اند. آنها به چشم خود دیده اند که چطور به نام خدا و اسلام و حکومت اسلامی ، با صدها دروغ و جعل و مونتاژ و به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن، ادارۀ اديان شخصیت معلم محبوب آنها را تخریب کرده است و سعی کرده که با استفاده از هر دروغ و نیرنگی او را بی آبرو و بی اعتبار کند . به ما گفته اند که حکومت به استاد اجازه نمی دهد با مردم ارتباط داشته باشد، گفته اند هر چیزی که استاد دارد توقیف است و جزء اموال حکومت اسلامی است، گفته اند تا زمانی که استاد علناً خود را و گذشتۀ خود را انکار نکند با حبس سنگین و اعدام خود و شاگردانش مواجه است. از شما رهبر فرزانه و مهربان می خواهیم که ما را از این ظلم بی سابقه که پر از دروغ ها و حقه ها و نیرنگ هاست نجات دهید. نه فقط ما را بلکه اسم اسلام و حکومت اسلامی را که اینها به بدترین چیزها آن را آلوده کرده اند، نجات دهید. اسم و آبروی امام زمان را نجات دهید. به نام خداوندی که حی و حاضر است، به نام خداوندی که شاهد است از شما رهبر عزیز و دادگستر خود می خواهیم که از حق معلم ما و از حق دهها هزار تن از جوانان مسلمان این سرزمین دفاع کنید و به این ظلم و دروغ و بی عدالتی پایان دهید. شما پدر ما هستيد و انتظار فرزندان از پدر خود معلوم است. شما ولي امر ما و نائب امام زمان ما هستيد. پس منتظر عدالت و دادگستري و همرباني شما هستيم.

من اين فيلم را براي شما پدر عزيز و رهبر فرزانه و مهربانم مي فرستم چون مي دانم كه براي شما تحقق عدالت و دفاع از مظلوم بر هر مصلحتي ارجحيت دارد. اين را براي شما مي فرستم چون مي دانم كه فرزند خلف مولاي من علي هستيد. اين را براي شما مي فرستم كه ولي امر مسلمين جهان و آخرين پناهگاه ما جوانان مسلمان هستيد.. ما را از اين همه ظلم و ستم و بي عدالتي نجات دهيد.

محمد اصغری نیا

تیر ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت

نامه سرگشاده خانم پریس کی نژاد (از اعضاء مرکزی جمعیت ال یاسین) به رهبری

بسم الله الرحمن الرحيم

حضور محترم آيت الله خامنه اي

سلام عليكم

اينجانب پریس کی نژاد از شاگردان استاد الیاس رام الله (آقای فتاحی) هستم. امروز و در این نوشته میخواهم زبان کسی باشم که صدای او ظاهرا در دخمه های خوف انگیز زندان اوین خفه شده است و شکنجه گرانش گمان میکنند از پس آن دیوارهای قطور هیچ صدایی قابل شنیدن نیست و غافلند از آنکه هستند کسانی که فریادها را در سکوت میشنوند و امروز مسئولیت رساندن این صدا به بیرون بر عهده من گذاشته شده است. دریافت و کشف صحت گفته ها و ادعاهایی که در این نامه می اید برای شما بسیار ساده است اگر امینی را بر آن بگمارید.

سي و يكم خرداد ماه هشتاد و هشت

پریس کی نژاد -عضو مرکزی جمعیت ال یاسین



ایشان می گویند:


پس از نوشتن اولین نامه ام به شما در سال 86 بازداشت شدم. از محورهای اصلی بازجوییها همان نامه بود.6 ماه شکنجه و فشار برای آنکه هزاران تجربه و محصول را انکار کنم. باید می گفتم دروغگو هستم و قصد مردم فریبی و سوءاستفاده داشته ام. شیطان هستم شیاد هستم با قدرت شیطانی کارهای خارق العاده میکنم ساحر و دیوانه هستم. اخباری را که درباره برخی حوادث مثل زلزله بم، یازدهم سپتامبر و... از مدتها پیش داده ام یا شیطان به من گفته و یا خارجی ها اطلاع داده اند. انحراف داشته ام قصدم نفسانیات بوده. باید می گفتم میخواستم در آینده بگویم مسیح هستم. قصدم حکومت بوده میخواستم برعلیه نظام واسلام توطئه کنم .باید توبه میکردم اما وقتی میپرسیدم از چه چیزی؟ میگفتند هرچه. بالاخره درزندگی ات یک گناه هم نکرده ای؟ از هر چیزی. گفتم اگر یک خلاف ویا یک سوء استفاده نشان دادید همه را می پذیرم اما نتوانستند. میگفتند خودت بگو.

گفتند ما نمی توانیم حرفمان را پس بگیریم و بگوییم ادعاهای قبلی مان درباره شما اشتباه بوده است. از صدها صفحه بازجویی فقط چند جمله را به مسئولین نشان میدهیم. کلید مغز مسئولین دست ماست هرطور بخواهیم میچرخانیم. شما را بدتر از بهائیت و مجاهدین خلق و توده ای ها معرفی کرده ایم نمی توانیم حرفمان را پس بگیریم. آنچنان شما را پیش بیت، مسئولین امنیتی و قضایی بدنام کرده‌ایم که اگر نزدیک آنها هم بشوید فورا شما را دستگیر میکنند. باید زیر برگه هایی را امضا میکردم که نمیدانستم چیست و اگر نمیکردم شاگردان و خانواده ام در خطر می افتادند. میگفتند دفاع یعنی علیه حکومت اسلامی برخاستن. گفتند و تاکید کردند که به دستور حاکمیت و به عنوان کلیدی در دست ولی امر مسلمین باید فیلمی ضبط کنی که بعدها روشن شد به بدترین شکل ممکن مونتاژ و جعل شده و بدترین و دروغ ترین استفاده ها از آن شده است. خبر از فیلم وبولتنی محرمانه دادند که اگر خودت هم ببینی خود را انکار میکنی. مدتها دچار خونریزی های شدید بودم ونهایتا پس از 6 ماه زندان انفرادی گفتند آزادی و هیچ جرم خاصی به جز جمعیت اطرافم مطرح نشد.

بعد ازگذشت چند ماه دوباره مرا به زندان آورده اند و شکنجه می‌کنند، شاگردانم را برای اعمال فشار بر من دستگیر کرده‌اند. در بدترین شرایط ممکن و محروم از ابتدایی ترین حقوق یک زندانی نگهداری می شوم و مبتلا به مشکلات قلبی و تنفسی شده ام. تا به امروز بیش از 5 ماه است که در سلول انفرادی و در شرایطی خاص محبوس هستم بیشتر از دوماه در سلولی با تعداد زیادی موش، بدون هواخوری و اعمال شکنجه های سخت روحی و جسمی بوده ام. در حال حاضر هم در شرایط مشابهی بسر می برم. دوباره موضوع دادن چک سفید به نظام مطرح شده تا خیالشان از بابت من راحت شود. اما این بار با حکم شما وحکم مقام عالی قضایی بودند و گفته شد که باید دیکته شکنجه گران را تکرار کنم و جواب سئوالات را جلوی دوربین بدهم آنهم به شکلی که جوابها تامین کننده نظر حکومت باشد. گفته اند حکومت اراده کرده تو را نابود کند و باید به حکم قانون همکاری کنی. تو برای نظام خطرناکی و باید در افکار عمومی تخریب شوی. خودت همه چیز ا انکارکن ما هم پرونده را میبندیم. ما ابزارهای زیادی داریم صدها قلم به دست، رسانه های زیادی با ما کار میکنند. تلویزیون ورادیو داریم به راحتی با چند میزگرد وبرنامه خرابت می کنیم. حتی نظر حکومت این است که فیلم یا سریالی ساخته شود تا اسم و فکر تو نابود شود. در مجموع بیش از 320 روز برای ضبط چند فیلم و چند صدا شکنجه شده ام. برای اعترافات دروغی و توبه که معلوم نیست از چه چیزی باید توبه کنم و از شما طلب عفو نمایم. مسئولین عالی بارها قسم خورده اند که اگر فیلم ضبط نکنم خانواده ام در بیرون کشته میشوند و همسرم را که در حال حاضر تنها سرپرست دو کودک شیرخوار و خردسال است بازداشت می کنند، که کردند. 25 جلسه شكنجه فيزیکی و روانی باعث نشد دیکته انها را تکرار کنم اما به واسطه حکم قانون انجام دادم.

برای یازدهمین بار، وقتی نماینده شما حضور داشت نوشتم و گفتم که چرا مرا دو سال شکنجه دادند و فشار آوردند که اعتراف دروغین کنم و واقعیات را انکار کنم اما حتی یک دروغ، یک تحریف، یک بدعت و یک خلاف نشانم نمی دهند و می گویند خودت باید اعتراف کنی. به بازجویان گفته ام اگر یک جرم نشان دهید همه را میپذیرم. حدود 660روز است که همین را می گویم اما جواب فقط شکنجه و فحاشی رکیک به خانواده است. نماینده شما ساعتها با من حرف زد و دست آخر بدون جواب رفت.

می گویند برای آزادی ات باید کمک کنی در تلویزیون حاضر شو و خودت خودت را تخریب کن اگرنه آنقدر اینجا نگهت می داریم تا بپوسی به مسئولین اعلام می کنیم که مخل امنیت هستی ببینیم آن وقت چه کسی جرات می کند پا جلو بگذارد و آزادت کند.

پس از ماهها ممنوع الملاقات بودن، دو فرزند خردسالم را برای ملاقات آوردند به دلیل وضع ظاهری ام، مرا نشناختند، جلوی آنها با من برخورد خشن کردند و آنهم تبدیل به جلسه شکنجه شد. با عکسهای خانوادگی بازی می کنند. به بهانه بازرسی بدنی مجبورم می کنند که لخت شوم. بارها و بارها شکنجه شده ام که بگویم شکنجه نشده ام و جالب آنکه برخی مسئولین می آیند و می‌گویند شما اصلاً شکنجه نشده‌ای. مرتباً موضوع چک سفید به نظام را مطرح می‌کنند و می‌گویند برای نظام خطرناکی و باید در افکار عمومی تخریبت کنیم. بعد از این همه شکنجه فیزیکی و روانی تازه می گویند اگر همکاری نکنی طرفدارانت را درو می کنیم و جوی خون راه می اندازیم. می گویند مقامات را هر طور و در هر جهت که بخواهیم قانع می کنیم همه درها را هم بسته ایم و مسئولین را توجیه کرده‌ایم هر کس بخواهد از تو حمایت کند پایینش می کشیم پسر پیغمبر هم که باشد پایینش می کشیم.

طی این ماهها صدها صفحه بازجویی شده‌ام. در نوشته هایم که در بازجویی ها مکتوب شده دست می‌برند و به عنوان مدارک و مستندات بر علیه من استفاده می‌کنند. سئوال شفاهی می‌پرسند و می‌گویند کتباً جواب بده وقتی جواب می‌دهم، روی برگه، سئوالی متفاوت با سئوال شفاهی می‌نویسند. چند بند از یک مطلب را در کپی حذف می‌کنند و معنی بندهای دیگر عوض می‌شود و آن را برای دادستان می‌فرستند. موردی که نیاز به یک صفحه جواب دارد، می‌گویند در یک خط جواب بده. صبح تا شب اجازه رفتن به دستشویی را نمی‌دهند تا زیر برگه‌هایی را که می‌خواهند امضا کنم و بگویم دستخط من است. خفه ام می کنند و می‌گویند بنویس که مدعی هستی. دفترچه تحقیقی و تفکری دوران نوجوانی را که علامت و باطل روی آن خورده و در بایگانی بوده برداشته‌اند در کپی علامت باطل و را حذف کرده اند و به عنوان سند خودپرستی من و ... به مسئولین نشان میدهند.

در گذشته هم گفته‌ام من از خودشكني و خودانكاري اگر به مصلحت اسلام و باشد استقبال مي‌كنم اما از ظلم‌ها و بی عدالتی‌ها، از دروغ‌ها و تهمت‌ها، از جعل‌ها و جوسازی ها، خداوندم را که به شدت زنده و حاضر و قادر است به یاری طلبیده ام. عملکرد این آقایان در طول این دو سال باعث شد همه چیز از ابعاد مختلف چند برابر شود که شرح و مستندات آن موجود است اما اصرار دارند كه در اين باره حرفي نزنم. امروز اسلام دهها هزار نيروي جوان، متخصص، آزموده و اهل فكر و برنامه دارد اما سالهاست كه دوستان نادان كمر به نابودي آن بسته اند و متاسفانه در كار خود توفيقاتي هم داشته اند. باز هم تکرار میکنم اگر یک دروغ، یک بدعت و یک خلاف در زندگی ام نشانم بدهند آن وقت از هر اتهامی استقبال می کنم.

تسلیم و خدمتگذار خداوند

الیاس رام الله (فتاحی)

سي ام خرداد ماه هشتاد و هشت

نامه جمعي از نمايندگان جمعيت ال ياسين به رهبر

بسم الله الرحمن الرحيم

محضر مبارك ولي امر مسلمين حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (داﻣﺔ بركاته)

سلام عليكم. ما مسلمانيم و خود را بسيار مسلمان تر از مأموران ادارۀ اديان مي دانيم. پدران و مادران ما مسلمان اند. نماز و قرآن مي خوانيم و دربارۀ بسياري از مسائل اسلامي تحقيق و تفكر كرده و مي كنيم. اما پيش از اين ما تنها در شناسنامه هايمان مسلمان بوديم. نه تنها ما بلكه دهها هزار نفر از جوانان اين سرزمين هم وضع ما را داشتند. تا آنكه با معلم خود، ايليا رام الله آشنا شديم. كلام قدرتمند و نوراني او و تعليمات اثرگذار و ماندگار او ما را دوباره به اسلام و قرآن پيوند داد. دوباره خدا را به زندگي ما وارد كرد. ما را و دهها هزار نفر از جوانان قهر كرده با دين و مذهب را با روح اسلام و جان قرآن آشنا ساخت. او تفكر را به ما آموخت. تحقيق و سخن گفتن را به ما ياد داد. هويت تسليم و خدمتگزاري را در ما نهاد. او ما را از گمراهي ها و تاريكي هاي مرگبار نجات داد. نام خدا را زمزمۀ لبانمان كرد و به روح مان روشنايي بخشيد. آقا، دهها هزار نفر حاضرند براي جزء جزء اين كلمات، شهادت دهند. با جسم و جان و روح مان شهادت مي دهيم. در اين دنيا و در روز قيامت شهادت مي دهيم كه او همۀ ما را از مرگ دروني، از مرگ بي خدايي، از مرگ تاريكي، از مرگ بي هدفي و از مرگ بي هويتي نجات داد. زندگي دوباره بخشيد. بيش از سه سال است كه تخريب و ترور شخصيت او از طريق رسانه ها شدت گرفته است. ادارۀ اديان مدتهاست كه تلاش مي كند ما را قانع كند او فردي خطرناك، بي خدا و فاسد است. دوستان ما را احضار مي كنند و به آنها مي گويند كه بروند به بقيه اين چيزها را بگويند. اگر چه به خواست خداوند همۀ اين تلاش ها نتايج كاملاً معكوس داده است. بر عليه او فيلم سازي مي كنند. شايعه درست مي كنند. ما را تهديد به زندان و اعدام كرده اند تا بلكه رابطۀ خود را با او قطع كنيم. مكرراً به ما مي گويند مكالمات خصوصي و خانوادگي شما را ضبط كرده ايم، از اتاق هاي خواب شما فيلم برداشته ايم و اگر همراهي نكنيد در سطح جامعه پخش مي كنيم. از ما مي خواهند بر عليه او جاسوسي كنيم، شهادت دروغ بدهيم و به او اتهام بزنيم. مي گويند او ديوانه است. چطور يك ديوانه مي تواند به مدت بيست سال به دهها هزار سوال مردم پاسخ هايي خلاق، استثنايي و بديع بدهد و هزاران متفكر و مدرس آموزش دهد. بيش از سي و نه اثر از خود بجا بگذارد كه با آثار مشابه غيرقابل مقايسه اند. مي گويند او شيطان است. ديوانه است. دروغگوست. ساحر و جادوگر است... آقا، مگر جز اين است كه خالق را از مخلوق اش و درخت را از ميوه اش مي شناسند. پس به محصولات بيشمار او نگاه كنيد كه از سن نوجواني تابحال چه مزرعۀ بزرگي از انسانهاي خلاق و متفكر و محقق بوجود آورده است.

مي گويند شما از زندگي او بي خبر هستيد. آقا بعضي از ما و دوستان ما بيش از بيست سال است كه در جزئي ترين و خصوصي ترين قسمتهاي زندگي او حضور داريم. كساني كه خود را ياران وفادار او مي دانند اتفاقاً همان كساني اند كه از همۀ جزئيات زندگي او با خبرند. كسي نيست كه در جزئيات زندگي او باشد و مشتاق خدمتگزاري نباشد. اما اين ناجوانمردان به اعتبار چند سند جعلي كه خودشان ساخته اند و شهادتهاي دروغي كه به اذعان شهادت دهندگان نادم، خودشان طراحي كرده اند، به اعتبار دروغ هايي كه خودشان بافته اند و به قول خودشان مسئولين را توجيه و وحشت زده كرده اند، به اعتبار اينكه نگذاشته و نمي گذارند كه كسي حرفهاي ما را بشنود و مستندات ما را ببيند و شواهد ما را مشاهده كند، به اعتبار برچسب ضاله، فاسد، منحرف، فرقه و غير آن كه به ما مسلمانان شيعه زده اند، در اين جوسازي پر از دروغ هر طور كه مي خواهند جولان مي دهند و كسي از ترس آنكه متهم شود جرأت ندارد به ما گوش كند، به داد ما توجه كند و كلام ما را هم بشنود. ما فرزندان اسلام و قرآنيم و او كه ما را به فرزندي اسلام و قرآن درآورد معلم ما بود. جمعيت شاگردان و دوستداران استاد به شعبه هاي مختلف تقسيم شده است. بيش از شصت و پنج گروه آشكار و مخفي (بعد از تخريب هاي تبليغاتي و گسترده اداره اديان) در حمايت از استاد به وجود آمده است. دهها كتاب درباره استاد و در حمايت از او نوشته شده و بيش از صد و سي قطعه فيلم كوتاه درباره او ساخته شده. به دليل همين برخوردهاي وحشت انگيز و ارعابي كه به نام دين و اسلام انجام مي شود، بعضي از دوستان ما در خارج از كشور به دين مسيحيت متمايل شده اند. در آنجا به آنها پيشنهاد داده شده كه براي نمايندگي در سازمان ملل درخواست بدهيد، آنها را فريبكارانه و منافقانه به سمت لابي هاي بهايي و مسيحي و يهودي دارند هدايت مي كنند. اپوزيسيون در خارج از كشور هر روز براي آنها تله اي و دامي پهن مي كند و قصد جذب آنها را دارند و ادارۀ اديان به ما مي گويند از اين اطلاعات با احدي صحبت نكنيم. آنها حتي نمي دانند ما چند نفر هستيم. اما ما آماده ايم همۀ اطلاعات خود را با اطمينان خاطر به ولي امر خود بدهيم. آقا ما در ايران و در كشورهاي ديگر بيش از صد و شصت هزار نفريم . اينها به ما مي گويند شصت هزار نفريد بعد مي گويند ده هزار نفر بعد مي گويند دويست هزار نفر.

رهبرا رفتار معاويه گونۀ اينها جوانان را دارد از اسلام و قرآن دور مي كند. بسياري از كساني كه خود را حامي دوآتشۀ نظام مي دانستند حالا در بهت و ترديد و بدبيني فرو رفته اند. چرا با معلم محبوب ما تا به اين حد ناجوانمردانه، فريبكارانه و ظالمانه رفتار كردند؟ چرا به بدترين شكل ممكن حرمت شكني كردند، توهين و فحاشي كردند، تهمت زدند و برعليه او جوسازي كردند و دروغ گفتند؟ چرا به دهها هزار نفر از دوستداران استاد اعلام شد كه به دستور شما بايد از استاد فيلم تهيه شود و امروز همة پيروان او در سراسر جهان از اين موضوع در بهت و بدبيني فرو رفته اند؟ چرا امروز در اينترنت بيش از هر كسي در جهان از ايليا«ميم» حمايت مي شود؟ دو تا سه هزار سايت و وبلاگ.

اموال استاد را به نام اسلام و حكو.مت اسلامي توقيف كردند و امروز در سراسر جهان، پيروان او در حال جمع آوري پول براي حمايت از ايشانند.

چرا ده سال است كه به ما اجازه نمي دهند با شما چند جمله بگوييم؟ آنقدر ما را تهديد كرده اند كه بعضي ها از وحشت با خود سيانور حمل مي كنند و عمل آنها ناخواسته به انحراف بعضي از گروههاي انحرافي شبيه شده است. آنقدر بر اتاق هاي خواب و مكالمات خصوصي و مسائل جنسي مردم تأكيد كرده اند كه بسياري از شاگردان استاد جرأت ندارند به خانه هايشان بروند و در اين خانه و آن خانه سرگردانند.

آقا به غير از شما چه كسي مي تواند حق ما را بستاند و به اين ظلم و بي عدالتي پايان دهد؟ همانطور كه منافقين و بعثيان به نظام اسلامي ما نگاه مي كردند آنها هم همانطور ما را به ديگران معرفي كرده اند و همه در بارۀ ما با بدترين و غيرواقعي ترين نگاه به قضاوت نشسته اند. آقا، شما ولي امر مسلمين هستيد و ما به نمايندگي از دهها هزار تن از جوانان مسلمان و دهها انجمن و موسسة تفكري و تحقيقاتي اين نامه را مي نويسيم.

انتظار ما از شما پدر مهربان و رهبر فرزانه و دلسوز، اين است كه ما را در برابر اين همه ظلم و بي عدالتي تنها نگذاريد و از حق ما دفاع كنيد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

«جمعي از نمايندگان جمعيت ال ياسين»